۲۸ سالگی
وقتی مهد کودکی بودم ، کلاس اولی ها خیلی به چشمم بزرگ بودن، وقتی کلاس اولی شدم ، کلاس پنجمیا وقتی کلاس پنجمی شدم دبیرستانیا وقتی ۲۰ ساله شدم، ۲۵ ساله ها...... از یه جایی به بعد دیگه هیچکسی به چشمم بزرگ نیومد، بعضی ها جوون تر بودن و بعضیا پیرتر...... از وقتی که دیدم دارم به ۳۰ سالگی نزدیک میشم.... امروز ۲۸ سال ام شد مامان ، قصه ی عشق مون هم تولد ۳ سالگیشه عشقی که پر از داستان و چالش و روزای تاریک و روشنه.... روز تولد ۲۵ سالگیم پای سفره عقد نشستم و به آینده ی مبهم رو به روم لبخند زدم، سوره نور و باز کردمو از خدا خواستم منو با این پسر خوشبخت کنه...... حالا سه سال ازون روز ...